کلبه ی درویشی

آمده ام اینجا تا دمی بیاسایم

کلبه ی درویشی

آمده ام اینجا تا دمی بیاسایم

دکتر شریعتی . . .

وقتی که بامدادان

 وقتی که مهر پلک گرانبار خواب را با ناز و کرشمه ز هم باز می کند 

 آنگه ستاره سحری در سپیده دم خاموش می شود 

 آری من آن ستاره ام که فراموش گشته ام  

و بی طلوع گرم تو در زندگانیم خاموش گشته ام

مهر سپهر جلوه گری را آغاز می کند 

گاهی باید کم باشی تا کم بودنت حس شه.....نه اینکه اصلا نباشی تا نبودنت عادت شه

تلفن

گوشی رو بردار که میخوام فاصله رو گریه کنم 

گوشی رو بردار خسته از بوق های این تلفنم
گوشی رو بردار که بگم خاطره هام کهنه شدن
نباید اینجوری میشد قصه عشق تو و من
گوشی رو بردار تا بگم تا ته خط خرابتم
هنوز کنار این سکوت منتظر جوابتم
صدای زنگ تلفن میگه منو یادت میاد
من همونم که عمرم رو
چشمای تو داده به باد
صدای زنگ تلفن
می پرسه سهم من کجاست
گناه این در به دری
به گردن کدوم ماست؟
گوشی رو بردار که می خوام باز با خودم حرف بزنم
تو که میدونی این ور
زنگای نصف شب منم
گوشی رو بردار تا بگم
دلم بازم تنگه برات
بزار هوای خونمون تازه شه از رنگ صدات
یه تلفن گریه دارم
یه عالمه حرف حساب
خودت بگو که این سؤال تا کی می مونه بی جواب

عشق نه نام دارد و نه ننگ , نه صلح داند و نه جنگ .

تابستون

بازم تهران  

بازم شب گردی 

بازم دوستام 

بازم پیشکسوتان 

بازم تا صبح پای کامپیوتر نشستن 

بازم تا ساعت ۲ ظهر خوابیدن  

بازم غذای مامان 

بازم زیتون 

بازم پاتوق 

بازم تا صبح فیلم دیدن 

بازم مسافرت 

بازم مهمونی 

بازم تابستون                          عاشقتم تابستون  . . . 

 

 

 

 

 

 

 

بازم گرما 

بازم بوی عرق 

بازم ترم تابستون تو دانشگاهی که هیچکیو نمیشناسی

بازم دوری از دوستای درس و دانشگاه  

بازم روزی یه بار حموم 

بازم دنبال کار واسه تابستون 

بازم در انتظار مهر بودن 

بازم ناراحتی از تموم شدن تعطیلات ! 

بازم تابستون                             ازت متنفرم تابستون