-
آندرانیک تیموریان رسما به تراکتورسازی پیوست .
28 - شهریورماه - 1389 16:04
سایت گل- آندرانیک تیموریان پس از توافق با باشگاه تراکتورسازی تبریز به این تیم پیوست. تیموریان که سابقه چندین سال حضور در لیگ برتر فوتبال انگلیس را در کارنامه دارد امروز یکشنبه با قراردادی تا پایان فصل به جمع تراکتورسازان پیوست تا این تیم را در ادامه لیگ برتر همراهی کند. به این ترتیب تیموریان میتواند در 25 بازی...
-
میدونم , شایدم نمیدونم
25 - شهریورماه - 1389 02:28
می دونم خطری نداره ولی بازم از آخرش می ترسم . می دونم هیچ چیز مشکوکی نیست ولی بازم به آخرش اطمینان ندارم . می دونم آخرش روشن و پر نوره ولی بازم می ترسم تو تاریکی گم شم . تقصیر من نیست , دنیا واسه من اینجوری بوده .
-
سال ۸۹ غم انگیز ترین سال برای هنر ایران
10 - مردادماه - 1389 23:21
داشتم فکر میکردم که این سال ۸۹ عجب سال گندی بود واسمون. هر چی هنرمند دوست داشتنی بود رو از دست دادیم . رضا کرم رضایی , محمود بنفشه خواه , کیومرث ملک مطیعی , حمیده خیرآبادی , محمود بهرامی , جهان قشقایی و حالا استاد نوری . ای کاش زودتر این سال تموم شه که جز حسرت واسه خودمون و دلتنگی واسه هنرمندامون چیزی نداشته . یادشون...
-
دکتر شریعتی . . .
31 - تیرماه - 1389 13:34
وقتی که بامدادان وقتی که مهر پلک گرانبار خواب را با ناز و کرشمه ز هم باز می کند آنگه ستاره سحری در سپیده دم خاموش می شود آری من آن ستاره ام که فراموش گشته ام و بی طلوع گرم تو در زندگانیم خاموش گشته ام مهر سپهر جلوه گری را آغاز می کند
-
[ بدون عنوان ]
30 - تیرماه - 1389 00:52
گاهی باید کم باشی تا کم بودنت حس شه.....نه اینکه اصلا نباشی تا نبودنت عادت شه
-
تلفن
29 - تیرماه - 1389 20:41
گوشی رو بردار که میخوام فاصله رو گریه کنم گوشی رو بردار خسته از بوق های این تلفنم گوشی رو بردار که بگم خاطره هام کهنه شدن نباید اینجوری میشد قصه عشق تو و من گوشی رو بردار تا بگم تا ته خط خرابتم هنوز کنار این سکوت منتظر جوابتم صدای زنگ تلفن میگه منو یادت میاد من همونم که عمرم رو چشمای تو داده به باد صدای زنگ تلفن می...
-
[ بدون عنوان ]
21 - تیرماه - 1389 04:34
عشق نه نام دارد و نه ننگ , نه صلح داند و نه جنگ .
-
تابستون
21 - تیرماه - 1389 04:12
بازم تهران بازم شب گردی بازم دوستام بازم پیشکسوتان بازم تا صبح پای کامپیوتر نشستن بازم تا ساعت ۲ ظهر خوابیدن بازم غذای مامان بازم زیتون بازم پاتوق بازم تا صبح فیلم دیدن بازم مسافرت بازم مهمونی بازم تابستون عاشقتم تابستون . . . بازم گرما بازم بوی عرق بازم ترم تابستون تو دانشگاهی که هیچکیو نمیشناسی بازم دوری از دوستای...
-
در جستجوی هدف
2 - اردیبهشتماه - 1389 16:46
با سلام خدمت دوستان عزیز دیشب قبل خواب یه موضوعی خیلی منو اسیر خودش کرد و فکرو ذهنمو تا نیمه شب مشغول نگه داشت . دیشب به این فکر می کردم که چرا تا الان تو زندگیم هدف بزرگی نداشتم , اگه زندگی هدفمندی رو دنبال می کردم الان چه وضعیتی تو زندگی روزمره و جامعه داشتم ؟ شاید دانشگاه بهتری قبول می شدم , شاید الان یه منبع درآمد...
-
چه بر سر ما آمده ؟
28 - اسفندماه - 1388 01:59
دهقان فداکار پیر شده چوپان دروغگو عزیز شده شنگول و منگول گرگ شدن کوکب حوصله ی مهمون رو نداره کبری تصمیم گرفته دماغش رو عمل کنه روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسه اس حسنک گوسفنداشو ول کرده تو یه شرکت آبدارچی شده آرش کمانگیر معتاد شده شیرین , خسرو و فرهادو پیچونده با دوست پسرش رفته اسکی رستم اسبش رو فروخته یه موتور خریده و...
-
به نظر شما از کدوم راه برم ؟
19 - بهمنماه - 1388 12:07
باز هم دو راهی معروف , همون دو راهی که خیلی از ما توش گیر افتادیم , دو راهیه احساسات و منطق . شما معمولا از کدوم راه میرید ؟
-
فرق پسر و دختر
16 - دیماه - 1388 03:31
1 -دختر ها خیلی دوست دارند جای پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جای دختر ها باشند ۲ -اگر یه دختر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه از خونه فرار میکنه اما یه پسر اگر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو از خونه فراری میده! ۳ -یه دختر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه خودکشی میکنه اما یه پسر اگر...
-
کسوف دل سلمان هراتی
27 - آذرماه - 1388 15:07
سجاده ام کجاست ؟ می خواهم از همیشه ی این اضطراب برخیزم این دلگرفتگی مداوم شاید , تاثیر سایه ی من است , که این سان گستاخ و سنگوار بین خدا و دلم ایستاده ام . سجاده ام کجاست ؟
-
شوق پرواز
27 - شهریورماه - 1388 01:54
. . . اما لحظه ای رسید لحظه ی پریدن و رها شدن میون بیم و امید لحظه ای که پنجره بغض دیوارو شکست نقش آسمون صاف میون چشاش نشست مرغ خسته پرکشید و افق روشنو دید تو هوای تازه ی دشت به ستاره ها رسید لحظه ای پاک و بزرگ دل به دریا زدو رفت با یه پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت من بارها ترانه ی بالا رو گوش کردم و هر بار هم برام...
-
عکسی از شبی در تهران
25 - شهریورماه - 1388 01:40
-
تهران الوداع
24 - شهریورماه - 1388 14:55
سلام به همه ی دوستان تا چند روز دیگه سبک دیگه ای از زندگی واسه خیلی از ما عرض اندام میکنه و جریان رودخونه ی مهر مارو تو خودش غرق میکنه . دیگه وقت استراحت و تفریح و خوابیدن تا ساعت ۱۲ و ساعت ۲ شب برگشتن خونه و اینور و اونور رفتن و تا حدودی با دوستان بودن تمومه . حداقل واسه من دوری ۹ ماهه از این برنامه ها خیلی سخته ,...
-
بازم تسلیم نشید !
13 - شهریورماه - 1388 03:01
-
هرگز تسلیم نشوید
13 - شهریورماه - 1388 02:47
اصلا دلم نمی خواد که از تسلیم شدن یا بهتر بگم نا امید شدن چیزی بگم . دوست دارم مثل قورباغه ی توی عکس تا آخرین لحظه بجنگم .
-
درویش مکن ناله . . .
10 - شهریورماه - 1388 16:20
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت باز آید و برهاندم از بند ملامت خاک ره آن یار سفر کرده بیارید تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت فریاد که از شش جهتم راه ببستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت امروز که در دست توام مرحمتی کن فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن , خیر...
-
در پیچ و خم عشق
7 - شهریورماه - 1388 03:18
حقیقتش نمیدونم از کجا شروع کنم و راجع به این پدیده چی بنویسم . آخه این کلمه تماما معناست یا بهتر بگم تمام فلسفه ی دنیا و زندگی و حیات , تو این سه حرف خلاصه میشه . دوست دارم اول بگم که شاید اساس برتری انسان تو جهان هستی برخورداری انسان از موهبتی الهی به نام عشقه . آخه تنها با عشقه که یکی میره واسه میهنش به روی مین...
-
رفتی و از رفتن تو . . .
2 - شهریورماه - 1388 20:44
رفتی و از رفتن تو قلب آیینه شکسته کوچه ها در خلوت شب پنجره ها همه بسته آسمان خاکستری رنگ بغض باران در نگاهش خنجری در سینه دارد توده ی ابر سیاهش بی تو من از نسل بارانم چون ابر بهارانم گریانم بی تو من با چشم گریان سیل غم برد آشیانم خواب سرخ بوسه هایت می نشیند بر لبانم
-
زندگی همچنان ادامه دارد . . .
1 - شهریورماه - 1388 11:12
توجه نکردن به دور و اطراف , از بزرگترین مشکلات منه . معمولا تو خیابون هم سرم پایینه و هر اتفاقی نمیتونه توجه منو به خودش جلب کنه . اما با این تفاسیر دیروز تو خیابون چیزی رو دیدم که نه تنها توجه منو به خودش جلب کرد , بلکه ذهنم رو هم پیش خودش نگه داشت . دیروز پیرمردی عصا بردست به همراه نوه اش بستنی بر دست به سمت پارک...
-
چرا کسی نمی خندد ؟
29 - مردادماه - 1388 14:26
یه چند روزیه که یه مسئله بدجور مخ منو کار گرفته و خیلی ناراحتم کرده . هر وقت پامو میذارم خیابون درگیر این مسئله میشم و . . . اگه دقت کرده باشید , دیگه هیچکس و توخیابون نمی بینید که خوشحال باشه یا بخنده . مگر اینکه دو تا دوست رو ببینید که لبخندکی رو به خاطر با هم بودن به لباشون بذارن . همه یه جورایی تو خودشون غرق شدن و...
-
۱۰ سوال برتر بی پاسخ علمی
27 - مردادماه - 1388 19:38
برترین سوالهای بی پاسخ علمی در جهان ! بشر با وجود سالهای طولانی که صرف دانش آموختن کرده است در برابر بسیاری از سئوالات موجود در جهان همچنان ناتوان است، سئوالاتی که توانایی های علمی انسان را در زمینه های فیزیک، ریاضی، شناختی، و نجوم زیر سئوال می برد ۱- عامل تکامل چیست: بارها تکرار شده است که عامل شکل گیری تکامل انتخاب...
-
سرنوشت
22 - مردادماه - 1388 23:29
سلام , امروز می خوام یه داستان واقعی راجع به دختردایی یکی از دوستام براتون تعریف کنم . اتفاقی که شاید برای خیلی ها افتاده باشه و امری متعارف برای همه باشه . البته من با این موضوعات زیاد برخورد داشتم , ولی جمله آخر مهسا (دختر دایی دوستم ) این داستان رو برای من متمایز از بقیه ی اینگونه اتفاقات کرد و من رو بر آن داشت تا...
-
آهای طبیعت ! چیکار کنم ؟ ( ۲)
19 - مردادماه - 1388 19:04
حالا اگه نوبتی هم باشه نوبت کسی نیست , جز گل زیبای آفتابگردون . روی گل آفتابگردون در روز مثل چشمای یه عاشق همواره معشوقشو دنبال میکنه , و وقتی خورشید به سمت افق میره , سرشو میندازه پایین و تا فرداش که خورشید بالا بیاد , آسمونو نگاه نمیکنه . به این هم توجه کنید که ستاره ها تا صبح براش چشمک میندازن ولی آفتابگردون هرگز...
-
آهای طبیعت ! چیکار کنم ؟
18 - مردادماه - 1388 17:19
سلامی دوباره به تمامی دوستانی که قدم رنجه فرمودن و کلبه ما رو مزین به کلیک های قشنگشون کردن . یه چند وقتیه به این نتیجه رسیدم بهترین الگو برای آدم شدن ما آدما (!) همین طبیعت که خدای عزیز برامون تدارک دیده . این الگو هم زنده است , هم گویا و روشن و ساده . فقط دو تا چشم بینا میخواد که بتونی ببینیشو از نکات بزرگی که به...
-
آسمان
12 - مردادماه - 1388 00:41
دوست دارم در افق پرواز کنم , که به روی بوم نقاشی معشوقه افتم , تا در آن من و خورشید و دریا و افق همسایه باشیم . آبی دریا , سرخی مغرب , لطافت آسمان می ستایند زیبا تر از دریا چشمانش را سرخی خیره کننده لعلهایش را و قلب پاکتر از آسمان و ابرهایش را آری , برای من رسیدن به تو , رسیدن به آسمان است .
-
شعر انگور نادر نادرپور
6 - مردادماه - 1388 17:50
چه می گویید ؟ کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟ کجا شهد است ؟ این اشک است اشک باغبان پیر رنجور است که شبها راه پیموده , همه شب تا سحر بوده , تاک ها را آب داده , پشت را چون چفته های مو , دو تا کرده , دل هر دانه را از اشک چشمان , نور بخشیده , تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده . چه می گویید ؟ کجا...
-
باران حمید مصدق
6 - مردادماه - 1388 17:27
وای , باران ; بارن; شیشه ی پنجره را باران شست . از دل من اما , چه کسی نقش تورا خواهد شست ؟