بازم تهران
بازم شب گردی
بازم دوستام
بازم پیشکسوتان
بازم تا صبح پای کامپیوتر نشستن
بازم تا ساعت ۲ ظهر خوابیدن
بازم غذای مامان
بازم زیتون
بازم پاتوق
بازم تا صبح فیلم دیدن
بازم مسافرت
بازم مهمونی
بازم تابستون عاشقتم تابستون . . .
بازم گرما
بازم بوی عرق
بازم ترم تابستون تو دانشگاهی که هیچکیو نمیشناسی
بازم دوری از دوستای درس و دانشگاه
بازم روزی یه بار حموم
بازم دنبال کار واسه تابستون
بازم در انتظار مهر بودن
بازم ناراحتی از تموم شدن تعطیلات !
بازم تابستون ازت متنفرم تابستون
این حسو می شناسم. اینکه نمی دونی یه چیزی خوبه یا بده نمی دونی دوسش داری یا نه. درک می کنم