-
مقدمه
4 - مردادماه - 1388 22:15
قبل از هر چیزی سلامی دارم به بزرگیه اسمان و قشنگیه بهشت به تمامی دوستانی که با ورودشون , کلبه کوچک و درویشانه من رو مزین کردن . من محمد هستم , متولد ۱۳۶۶ , ساکن تهرانم و الان در دانشگاه آزاد واحد نجف آباد , در رشته متالورژی صنعتی مشغول تحصیلم . روزهای خوب و بد و تلخ و شیرین و مهمتر از همه ایام تجربه سازی که طی دو سال...
-
شکسته باش و خاموش
4 - مردادماه - 1388 17:39
ای درویش ! توحید نه آنست که او را یگانه دانی , توحید آنست که او را یگانه باشی . کار , عنایت دارد . طاعت , زیور است , ابراهیم را از آن چه که پدر او (( آزر )) است . ابلیس در آسمان بود و ابراهیم در بتخانه , کار عنایت دارد و باقی همه بهانه . اگر بر سر آب روی خسی باشی , اگر به هوا پری مگسی باشی , دلی به دست آر تا کسی باشی...
-
غرور نصرالله کهتر
4 - مردادماه - 1388 01:29
اگرچه وامانده ام دیریست اما دست بر عصای کسی نمی گیرم به مهره هایم مهره غرور اضافه کرده ام تا ستون فقراتم هرگز خم نشود که بی تکیه گاه گام برداشتن موهبتی است برای تمامی فرداها
-
ارغوان ه ا سایه
3 - مردادماه - 1388 22:23
ارغوان! شاخه همخون جدا مانده من آسمان تو چه رنگست امروز؟ آفتابی است هوا؟ یا گرفته است هنوز؟ من درین گوشه که از دنیا بیرون است، آسمانی به سرم نیست، از بهاران خبرم نیست، آنچه می بینم دیوار است آه، این سخت سیاه آن چنان نزدیک است که چو بر می کشم از سینه نفس نفسم را بر می گرداند ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی...
-
سیب حمید مصدق
3 - مردادماه - 1388 22:17
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه . سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز , سالهاست که در گوش من آرام , آرام خش خش گام تو تکرار کنان , می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا , باغچه...