تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه .
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز ,
سالهاست که در گوش من آرام ,
آرام
خش خش گام تو تکرار کنان ,
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا ,
باغچه خانه کوچک ما
سیب نداشت .
بقیه اش کو حاجی؟
به موقعش!
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
از فریدون مشیری
بوی باران , بوی سبزه , بوی خاک
شاخه های شسته , باران خورده , پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس , رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست ...
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش بحال روزگار !
فریدون مشیری
راستی خودت شعر نمیگی !
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی داری خوشحال میشم به منم سر بزنی
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی داری خوشحال میشم به منم سر بزنی