کلبه ی درویشی

آمده ام اینجا تا دمی بیاسایم

کلبه ی درویشی

آمده ام اینجا تا دمی بیاسایم

آندرانیک تیموریان رسما به تراکتورسازی پیوست .

سایت گل- آندرانیک تیموریان پس از توافق با باشگاه تراکتورسازی تبریز به این تیم پیوست.  تیموریان که سابقه چندین سال حضور در لیگ برتر فوتبال انگلیس را در کارنامه دارد امروز یکشنبه با قراردادی تا پایان فصل به جمع تراکتورسازان پیوست تا این تیم را در ادامه لیگ برتر همراهی کند.  به این ترتیب تیموریان می‌تواند در 25 بازی باقیمانده فصل این تیم تبریزی را همراهی کند.

میدونم , شایدم نمیدونم

می دونم خطری نداره ولی بازم از آخرش می ترسم . 

می دونم هیچ چیز مشکوکی نیست ولی بازم به آخرش اطمینان ندارم . 

می دونم آخرش روشن و پر نوره ولی بازم می ترسم تو تاریکی گم شم .  

تقصیر من نیست , دنیا واسه من اینجوری بوده .

سال ۸۹ غم انگیز ترین سال برای هنر ایران

داشتم فکر میکردم که این سال ۸۹ عجب سال گندی بود واسمون. هر چی هنرمند دوست داشتنی بود رو از دست دادیم . رضا کرم رضایی , محمود بنفشه خواه , کیومرث ملک مطیعی , حمیده خیرآبادی , محمود بهرامی , جهان قشقایی و حالا استاد نوری . 

ای کاش زودتر این سال تموم شه که جز حسرت واسه خودمون و دلتنگی واسه هنرمندامون چیزی نداشته .  

یادشون گرامی , روحشون شاد . همین

دکتر شریعتی . . .

وقتی که بامدادان

 وقتی که مهر پلک گرانبار خواب را با ناز و کرشمه ز هم باز می کند 

 آنگه ستاره سحری در سپیده دم خاموش می شود 

 آری من آن ستاره ام که فراموش گشته ام  

و بی طلوع گرم تو در زندگانیم خاموش گشته ام

مهر سپهر جلوه گری را آغاز می کند 

گاهی باید کم باشی تا کم بودنت حس شه.....نه اینکه اصلا نباشی تا نبودنت عادت شه

تلفن

گوشی رو بردار که میخوام فاصله رو گریه کنم 

گوشی رو بردار خسته از بوق های این تلفنم
گوشی رو بردار که بگم خاطره هام کهنه شدن
نباید اینجوری میشد قصه عشق تو و من
گوشی رو بردار تا بگم تا ته خط خرابتم
هنوز کنار این سکوت منتظر جوابتم
صدای زنگ تلفن میگه منو یادت میاد
من همونم که عمرم رو
چشمای تو داده به باد
صدای زنگ تلفن
می پرسه سهم من کجاست
گناه این در به دری
به گردن کدوم ماست؟
گوشی رو بردار که می خوام باز با خودم حرف بزنم
تو که میدونی این ور
زنگای نصف شب منم
گوشی رو بردار تا بگم
دلم بازم تنگه برات
بزار هوای خونمون تازه شه از رنگ صدات
یه تلفن گریه دارم
یه عالمه حرف حساب
خودت بگو که این سؤال تا کی می مونه بی جواب

عشق نه نام دارد و نه ننگ , نه صلح داند و نه جنگ .

تابستون

بازم تهران  

بازم شب گردی 

بازم دوستام 

بازم پیشکسوتان 

بازم تا صبح پای کامپیوتر نشستن 

بازم تا ساعت ۲ ظهر خوابیدن  

بازم غذای مامان 

بازم زیتون 

بازم پاتوق 

بازم تا صبح فیلم دیدن 

بازم مسافرت 

بازم مهمونی 

بازم تابستون                          عاشقتم تابستون  . . . 

 

 

 

 

 

 

 

بازم گرما 

بازم بوی عرق 

بازم ترم تابستون تو دانشگاهی که هیچکیو نمیشناسی

بازم دوری از دوستای درس و دانشگاه  

بازم روزی یه بار حموم 

بازم دنبال کار واسه تابستون 

بازم در انتظار مهر بودن 

بازم ناراحتی از تموم شدن تعطیلات ! 

بازم تابستون                             ازت متنفرم تابستون

در جستجوی هدف

با سلام خدمت دوستان عزیز 

دیشب قبل خواب یه موضوعی خیلی منو اسیر خودش کرد و فکرو ذهنمو تا نیمه شب مشغول نگه داشت . دیشب به این فکر می کردم که چرا تا الان تو زندگیم هدف بزرگی نداشتم , اگه زندگی هدفمندی رو دنبال می کردم الان چه وضعیتی تو زندگی روزمره و جامعه داشتم ؟ 

شاید دانشگاه بهتری قبول می شدم , شاید  الان یه منبع درآمد داشتم , شاید به جای اینکه میومدم اصفهان , همون تهران میموندمو وضعیتم زمین تا آسمون فرق میکرد . 

نمیدونم چند درصد مردم , دنبال اهداف زندگیشون هستنو چند در صد در جستجوی اهدافی تو زندگیشون . 

فقط اینو میدونم که خودم میخوام که زندگیه هدفمندی داشته باشم .  

ولی این رو هم خوب میدونم که از تصمیم گرفتن تا به اجرا در آوردن خیلی راهه . 

 

چه بر سر ما آمده ؟

دهقان فداکار پیر شده 

چوپان دروغگو عزیز شده 

شنگول و منگول گرگ شدن 

کوکب حوصله ی مهمون رو نداره 

کبری تصمیم گرفته دماغش رو عمل کنه 

روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسه اس 

حسنک گوسفنداشو ول کرده تو یه شرکت آبدارچی شده 

آرش کمانگیر معتاد شده 

شیرین , خسرو و فرهادو پیچونده با دوست پسرش رفته اسکی 

رستم اسبش رو فروخته یه موتور خریده و با اسفندیار میرن کیف قاپی 

واقعا چه بر سر ما آمده ؟